دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Cornelia de Lange syndrome- Report of the Second Case from Ahvazسندروم کورنلیا د لانگه، گزارش دومین مورد از اهواز44945549564FAعلی احمدزادهاستاد گروه کودکان و نوزادان.مرکز تحقیقات دیابت، گروه کودکان و نوزادان، دانشکدة پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.آذین احمدزادهانترن.گروه رادیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، ایران.محمدرضا فتحیدستیار ارشد گروه کودکان.بیمارستان ابوذر، دانشگاه علوم پزشکی
جندیشاپور اهواز، ایران.آرش احمدزادهدستیار ارشد گروه رادیولوژی.بیمارستان شریعتی، دانشگاه علوم
پزشکی تهران. ایران.Journal Article20110705Cornelia de Lange syndrome (CdLS) is a rare hereditary disease, characterized by severe growth retardation, microcephaly, and limb anomalies, distinctive dysmorphic features and mental retardation. The etiology is not still clear. However, it is caused by mutation of the nipped- B- like (NIPBL) gene in approximately 50% of cases. Here, we report our second case of CdLS from Ahvaz after 19 years. The patient was a 15- month girl admitted in our center due to urinary tract infection. She had characteristic dysmorphic features, microcephaly, growth and developmental retardation, upper and lower limb defects, associated with renal cyst and dysplasia.
CdLS is a rare hereditary syndrome with severe congenital anomalies. The diagisis is practically based on the characteristic phenotype. The further prognosis is poor.سندروم کورنلیا د لانگه بیماری ارثی نادری است که با تأخیر شدید رشد، میکروسفالی، آنومالی در اندامها و قیافة دیس مورفیک و بسیار خاص به همراه عقبماندگی ذهنی مشخص میشود. علت این سندروم هنوز روشن نیست. اما تقریباً در 50 درصد موارد، ناشی از جهشهای ژن NIPBL (The Nipped- B-like) است. در این جا ما دومین مورد این سندروم را 19 سال بعد از گزارش نخست معرفی میکنیم. بیمار دختر 15 ماههای بود که به دلیل عفونت مجاری ادرار در سرویس ما بستری شده بود. او دارای قیافهای دیسمورفیک و خاص، میکروسفالی، تأخیر رشد و تکامل و نقایص اندامهای فوقانی و تحتانی به همراه کیست و هیپوپلازی کلیه بود.
کونلیا د لانگه سندروم ارثی نادری است که با آنومالیهای مادرزادی شدیدی همراه است. تشخیص آن عملاً بر پایة یافتههای بالینی خاص آن است. پیشآگهی آتی آن خوب نیست.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49564_1c7fdd1fccdf70b048124d61df1bd0cf.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Parasitic Contamination of Consumed Vegetables from Farms in Ramhormozبررسی آلودگیهای انگلی سبزیجات خوراکی در مزارع سبزیکاری شهرستان رامهرمز37538249565FAلیلا عربدانشجوی کارشناسیارشد انگل
شناسی.
گروه قارچ شناسی و انگلشناسی دانشکدة پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی
جندیشاپور اهواز، ایران.محمود راهداراستادیار گروه قارچ شناسی و انگل
شناسی.
گروه قارچ شناسی و انگل شناسی دانشکدة پزشکی، مرکز بیولوژی سلولی و مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی جندی-شاپور اهواز، ایران.Journal Article20110614<strong>Background and Objective: </strong>Relatively large group of parasitic infections are transferred to human through water, soil and foodstuffs such as vegetables. Eating raw vegetables with edible food is common in nutritional habits among most Iranian societies. While providing a significant percentage of essential vitamins and materials, eating raw vegetables with inadequate disinfection conditions carries risk to infection various parasitic infections.The aim of this study was to understand the situation and type of contamination in farm vegetables of Ramhormoz city.
<strong>Materials and Methods:</strong> In this descriptive cross-sectional study, 20 cultivated vegetables farms were selected from five area: north, south, west, east and centre of Ramhormoz Samples were examined using sediment concentration with anionic detergent. The total number of samples was 140. For data analysis, SPSS software was used.
<strong>Results:</strong> The results showed that 49% of vegetables were infested with various pathogenic and nonpathogenic parasites. The highest infestations was associated with nematodes larva (44%) and the lowest were related to <em>Hymenolepis</em> <em>nana</em> (1/8%) and <em>Trichostrongylus</em> (1/8%).
<strong>Conclusion:</strong> The findings of this study showed that the main sources for parasitic infestations in vegetables are from human compsites. Education of people on how to wash edible vegetables in areas where there is a parasitic infestations, can promote community health and effectively control parasitic diseases. In addition, the use of human compost in agriculture should be avoided. <strong>زمینه و هدف:</strong> گروه نسبتاً وسیعی از آلودگیهای انگلی رودهای، از طریق آب و خاک و مواد غذایی نظیر سبزیجات به انسان منتقل میشوند. خوردن سبزیجات خوراکی خام به همراه غذا که در اغلب جوامع ایرانی از عادات رایج تغذیهای میباشد، ضمن ﺗﺄمین درصد قابل توجهی از ویتامینها و مواد ضروری برای بدن همواره احتمال خطر آلوده نمودن افراد به انواع آلودگیهای انگلی را در صورت عدم کفایت در ضدعفونی کردن، بهدنبال دارد. هدف این مطالعه پیبردن به وضعیت و نوع آلودگی سبزیجات در مزارع سبزیکاری شهرستان رامهرمز میباشد.
<strong>روش بررسی:</strong> در این مطالعة توصیفی- مقطعی، 20 مزرعه از مزارع کشت سبزی در 5 نقطة شمال، جنوب، غرب، شرق و مرکز شهرستان رامهرمز، انتخاب شد. نمونهها با استفاده از سانتریفیوژ با روش تغلیظی- رسوبی همراه با شویندة آنیونی، آزمایش شدند. تعداد کل نمونهها 140 مورد میباشد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از نرمافزار SPSS استفاده شد.
<strong>یافتهها:</strong> نتایج نشان داد که 49درصد از نمونه سبزیجات به انواع انگلهای بیماریزا و غیربیماریزا، آلوده هستند. بیشترین میزان آلودگی مربوط به لارو نماتودها (44 درصد) و کمترین میزان آلودگی مربوط به همینولپیس نانا (8/1 درصد) و تریکواسترونژیلوس (8/1درصد) میباشد.
<strong>نتیجهگیری:</strong> نتایج این تحقیق نشان میدهد که منبع اصلی آلودگی انگلی سبزیجات، کودهای انسانی میباشد. آموزش نحوة شستشوی سبزیجات خوراکی روزانه در مناطقی که آلودگی وجود دارد، میتواند در ارتقای بهداشتی جامعه و کنترل بیماریهای انگلی مؤثر باشد و بایستی از استفاده از کودهای انسانی در کشاورزی پرهیز گردد.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49565_9eff7479a5599f49711b276202a4137b.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Efficacy of Family Anxiety Management Training of Mothers with Anxious Kindergarten Children aged between 4 -6 Yearsبررسی اثربخشی آموزش مدیریت اضطراب خانواده به مادران کودکان مضطرب 4 تا 6 سالة مهدکودکهای شهر اهواز36537349566FAسودابه بساکنژاداستادیار گروه روانشناسی. گروه روانشناسی، دانشکدة علوم تربیتی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.فهیمه پلویی شاپورآبادیکارشناسیارشد روانشناسی بالینی.گروه روانشناسی، دانشکدة علوم تربیتی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.ایران داودی داوودیاستادیار گروه روانشناسی. گروه روانشناسی، دانشکدة علوم تربیتی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.Journal Article20101213<strong>Background and Objective:</strong> Anxiety is a common psychiatric disorder among children. Various types of anxiety disorders, generalized anxiety disorder, social phobia, specific phobia and obsessive- compulsive disorder play an important role in the relationship between children and their parents parents. This research studied the efficacy of family anxiety management training (FAM) among mothers with anxious children 4 to 6 years in preschools in Ahvaz.
<strong>Subjects and Methods:</strong> In this control-follow up group study was conducted among mothers with 4 to 6 child in private kindergarten in Ahvaz. The samples included 50 mothers who obtained the higher scores in Spence anxiety scale (parent form), and randomly divided into two groups. They received 10 sessions of family anxiety management training.
<strong>Results: </strong>The results showed that during pre-test mean of anxiety scale was 89.1 and after post-test was reduced to 58.08. In addition, differences between all subgroups of anxiety were significant. After 1 month follow-up, the mean of control group did not change.
<strong>Conclusion: </strong>Family anxiety management training is a new and free-culture method to reduce anxiety among kindergarten children<strong>زمینه و هدف:</strong> اضطراب یکی از شایعترین اختلال روانپزشکی دوران کودکی است. انواع اختلالات اضطرابی میتواند نقش مهمی در ارتباط بین کودکان مبتلا و والدین بگذارد. مطالعة کنونی در جهت بررسی اثربخشی آموزش مدیریت خانواده در کاهش مشکلات اضطرابی کودکان 4 تا 6 سالة مهد کودکهای شهر اهواز بود.
<strong>روش بررسی:</strong> مطالعة حاضر یک پژوهش آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون پیگیری با گروه شاهد است. جامعة آماری این پِژوهش شامل مادران کودکان 4 تا 6 سالة مهد کودکهای خصوصی شهر اهواز بود که به روش تصادفی مرحلهای انتخاب شدند و به ابزارهای تحقیق شامل مقیاس کودکان پیشدبستانی اسپنس (فرم گزارش والد) و مصاحبة ساختار یافتة روانپزشکی پاسخ دادند. 50 نفر از مادرانی که نمرة اضطراب کودکشان یک انحراف معیار بالاتر از میانگین بود، بهطور تصادفی انتخاب و سپس به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند. گروه آزمایش طبق برنامة درمانی آموزش مدیریت اضطراب در 12 جلسة 120دقیقهایشرکت کردند<strong>.</strong>
<strong>یافتهها:</strong> یافتهها نشان میدهند که مداخلة آزمایشی در کاهش انواع اختلالات اضطرابی کودکان مضطرب پیش دبستانی موثر بوده و پیگیری یک ماهه در گروه آزمایش نشان میدهد که مداخلة درمانی میتواند اثر مداخله ای خود را در طول زمان نیز حفظ کند.
<strong> نتیجهگیری: </strong>روش آموزش مدیریت اضطراب خانواده روشی فرهنگ نابسته برای کاهش اضطراب کودکان در سنین پیشدبستانی و حل تعارضات بین والد و کودک می باشد.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49566_eaca269946f730da63d24477560b78b8.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Zinc Deficiency in Lymphoma and Leukemiaبررسی شیوع کمبود روی در لوسمی و لنفوم43143749567FAزری طحاننژادکارشناسارشد بیوشیمی بالینی. گروه علوم آزمایشگاهی، دانشکدة پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.دیان دایرکارشناسارشد بیوشیمی بالینی. گروه علوم آزمایشگاهی، دانشکدة پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.شیوا پورمحمدکارشناس علوم آزمایشگاهی.
بیمارستان تخصصی شفا- آزمایشگاه مرکزی.Journal Article20111012<strong>Background and Objective: </strong>With regard to antioxidant role of zinc in the body, zinc deficiency may be considered as one of the factors for development and progression of cancer. In this study, we evaluated zinc deficiency in patients who suffered from different types of leukemia and lymphoma in comparison with normal subjects.
<strong>Subjects and Methods:</strong> Our case population included 50 patients who suffered from different types of leukemia (ALL, AML) or lymphoma. Our control group were 50 normal subjects within the same range of age (10-30 year). Atomic absorption method was used in order to determine serum zinc concentration.
<strong>Results:</strong> The mean value of serum zinc concentration was 730.3(µg/L) in patient group and 935.6) µg/L) in normal group. The difference was significant (P<0.05). In both patient and normal groups mean zinc concentration in men was not statistically different from women (P=1.00, p=0.77). There was not a significant relation between age and zinc concentration in both patient and normal group (P=0.34, r=0.19) and (P= 0.27, r=0.18).
<strong>Conclusion:</strong> The results obtained in this study indicate that zinc deficiency is a serious problem among leukemic and lymphatic patients.<strong>زمینه و هدف:</strong> با توجه به نقش آنتیاکسیدانی روی در بدن، کمبود روی میتواند بهعنوان یکی از عوامل زمینهای مستعدکنندة بروز و پیشرفت سرطان مطرح شود. در این مطالعه میزان کمبود روی در بیماران مبتلا به انواع لوسمی و لنفوم در مقایسه با افراد نرمال مورد بررسی قرار گرفت.
<strong>روش بررسی:</strong>50 فرد مبتلا به انواع لوسمی و لنفوم بهعنوان جمعیت بیمار و 50 فرد سالم بهعنوان جمعیت شاهد انتخاب شدند. محدودة سنی هر دو گروه بیمار و شاهد در دامنة 10 تا 30 سال قرار داشت. روش اتمیک ابزورپشن جهت اندازهگیری غلظت روی مورد استفاده قرار گرفت. روشهای آماری t-test و همبستگی پیرسون جهت آنالیز آماری استفاده شدند.
<strong>یافتهها:</strong> میانگین غلظت سرمی روی در جمعیت افراد بیمار برابر با (g/Lµ) 3/730 و در افراد نرمال برابر با (g/Lµ) 6/935 بود که تفاوت این دو از نظر آماری معنادار بود (05/0p<). در هر دو گروه بیمار و نرمال میانگین غلظت سرمی روی در دو جنس زن و مرد تفاوت معناداری نشان نمیداد<br /> (1= p، 77/0=p). در هر دو گروه بیمار و نرمال غلظت سرمی روی با افزایش سن رابطه معناداری نداشت (34/0=p و 19/0 =r ) و (27/0= p و 18/0 =r )
<strong> نتیجهگیری:</strong> نتایج تحقیق حاکی از آن است که در افراد مبتلا به لوسمی و لنفوم مسألة کمبود روی یک مشکل جدی محسوب میشود.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49567_417f1d5ca1f3036dd56680ad4d74176b.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Effect of Breast Feeding During the First 6 Months of Life on Development of Atopic Dermatitis in 1 year Old Infantsتأثیر تغذیة انحصاری با شیر مادر در شش ماه اول زندگی بر ابتلا شیرخواران یکساله به درماتیت آتوپیک41341949571FAمسعود دهدشتیاندانشیار گروه کودکان. گروه کودکان، دانشکدة پزشکی،
دانشگاه علوم پزشکی جندی
شاپور اهواز، ایران.0000-0001-5296-1952محمد حسن آلطیباستادیار گروه کودکان.گروه کودکان، دانشکدة پزشکی،
دانشگاه علوم پزشکی جندی
شاپور اهواز، ایران.بهروز بیدانیمتخصص کودکان.گروه کودکان، دانشکدة پزشکی،
دانشگاه علوم پزشکی جندی
شاپور اهواز، ایران.مرضیه سجادیپزشک عمومی، مرکز بهداشت شهرستان اهواز.فرزانه نصرآبادیپزشک عمومی.مرکز بهداشت شهرستان اهواز.Journal Article20110808<strong>Background and Objective:</strong> Atopic dermatitis is an inherited, chronic and relapsing skin disease. Although it is generally believed that breast-feeding has a protective effect on developing asthma and atopic dermatitis, nowadays, some researchers question this idea and suggest that breast feeding may be a risk factor for atopic dermatitis. The purpose of this study was to determine the effect of exclusive breast feeding in the first 6 month of life on development of atopic dermatitis in infants till one year of age.
<strong>Subjects and Methods:</strong> In this retrospective cohort study, parents of infants who visited four health centers in ahvaz, the capital of Khozestan province, Iran, for MMR vaccination at 12
months of age were questioned about the kind of their infants feeding till 6 months age. Infants were divided to two groups, exclusive and non-exclusive breast- fed. The number of cases for each group was followed till 511 infants were reached. Frequency of atopic dermatitis in each group was investigated.
<strong>Results:</strong> Atopic dermatitis was noted in 22.3% of them. The prevalence of atopic dermatitis in non-exclusive breast fed infants was higher (P<0.001). The frequency of atopic dermatitis in exclusively and non-exclusively breast-fed infants was 15.35 and 29.25 % respectively. Odds ratio for exclusively breast fed infants was 19.36%, 95%CI (11.35%-19.58%) and for non-exclusively breast fed infants was 29.64%, 95%CI (25.26-34.07).
<strong>Conclusion:</strong> Exclusive breast feeding not only decrease the frequency of atopic dermatitis in infants, but also decrease the risk of development of atopic dermatitis in infants with positive family history for atopia. <strong>زمینه و هدف:</strong> درماتیت آتوپیک یک بیماری پوستی ارثی، مزمن و عودکننده است. هرچند عقیده بر آن است که شیر مادر اثر محافظتی بر ایجاد آسم و درماتیت آتوپیک دارد، برخی محققان این ایده را مطرح کردهاند که تغذیه با شیر مادر ممکن است شیرخوار را در خطر ابتلای به درماتیت آتوپیک قرار دهد. هدف این مطالعه بررسی تأثیر تغذیه انحصاری با شیر مادر در شش ماه اول زندگی بر ایجاد درماتیت آتوپیک در شیرخواران تا یکسالگی است.
<strong>روش بررسی:</strong> در این مطالعة همگرویی گذشتهنگر، والدین شیرخوارانی که برای واکسیناسیون سرخک، سرخجه و اریون در یکسالگی به 4 مرکز بهداشتی شهرستان اهواز مراجعه کرده بودند، در مورد تغذیة انحصاری و یا غیرانحصاری کودکشان در شش ماه اول زندگی با شیر مادر مورد پرسش قرار گرفتند. بر این اساس شیرخواران به 2 گروه تقسیم و هر گروه تا رسیدن به 511 مورد پیگیری و فراوانی درماتیت آتوپیک در هر گروه بررسی شد.
<strong>یافتهها:</strong> در مجموع 3/22 درصد دچار درماتیت آتوپیک شده بودند. فراوانی درماتیت آتوپیک در گروه تغذیه شده انحصاری با شیر مادر 35/15 درصد و در گروه تغذیه غیرانحصاری 25/29 درصد بود. برای گروه تغذیة انحصاری 36/19 درصد و در گروه با تغذیه غیرانحصاری 64/29 بود.
<strong>نتیجهگیری:</strong> درماتیت آتوپیک در شیرخواران با تغذیه غیر انحصاری از شیر مادر شیوع بالایی دارد. تغذیة انحصاری با شیر مادر نه تنها با کاهش فراوانی درماتیت آتوپیک در شیرخواران همراه است، بلکه در مواردی که سابقة خانوادگی آتوپی وجود دارد، تغذیة انحصاری با شیر مادر شانس بروز درماتیت آتوپیک را کاهش میدهد.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49571_0db2c63266ef398ba15922dcb9e4a214.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922The Effect of Counseling with Nulliparous Women During Third Trimester on Pregnancy Outcomesتأثیر مشاوره با زنان در سه ماهة سوم بارداری بر پیامد حاملگی35536349573FAمعصومه دلاراماستادیار گروه مامایی.گروه مامایی، دانشکدة پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد، ایران.سید احمدرضا رئیسی دهکردیکارشناس ارشد گروه ریاضی.گروه ریاضی، دانشکدة ریاضی و آمار، دانشگاه اصفهان، ایران.Journal Article20110618<strong>Background and Objective: </strong>Since the fear of unknown events in pregnancy and delivery increases medical interventions, this study was carried out to assess the effects of counseling nulliparous women during their third trimester on pregnancy outcomes.
<strong>Subjects and Methods:</strong> This quasi-experimental study was carried out on 64 nulliparous women without abortion in their third trimester. The women, visitng Shahrekord Health Centers, were allocated randomly into counseling and non-counseling groups. In counseling group, pregnant women were counselled about the symptoms of beginning of labor, the problems could be resulted from the early admission, the benefits of normal delivery and the complications of cesarean section and familiarity with the stages of labor. The non-counseling group received the standard prenatal care. Then, maternal and neonatal outcomes were recorded. The data were analysed State the statistical method used (version 16) and P<0/05 was considered significant.
<strong>Results:</strong> There was a significant difference in gestational age based on LMP (P=0.01), sonography (P=0.03), physical examination of infants (P=0.008), admission due to labor pains (P=0.04), dilatation at the time of admission (P=0.01), Taking the oxytocin (P=0.04), duration of first stage of labor (P=0.04) and mode of delivery (P=0.01) between two groups. No differences were found in weight, height, circumference and apgar score of newborns in two groups.
<strong>Conclusion:</strong> Counseling with nulliparous women improved the maternal and neonatal outcomes. The findings suggest counselling nulliparous women during their third trimesterof pregnancy has favorable effects on pregnacny outcome.<strong>زمینه و هدف: </strong>از آنجاییکه ترس از ناشناختههای دوران بارداری و زایمان سبب افزایش مداخلات پزشکی میشود و روز به روز شاهد افزایش این مداخلات بهخصوص در زمان زایمان هستیم، این پژوهش با هدف "تعیین تأثیر مشاوره با زنان اولزا بر پیامد حاملگی" انجام شد.
<strong>روش بررسی:</strong> این مطالعة نیمه تجربی در مراکز بهداشتی- درمانی شهرکرد بر روی 64 زن باردار با داشتن شرایط اولزا بودن، قرار داشتن در سه ماهة سوم و نداشتن سابقة سقط صورت گرفت. مادران بهطور تصادفی در دو گروه مشاوره و بدون مشاوره قرار گرفته و در گروه اول با هر مراجعه دربارة علایم شروع زایمان، مشکلات ناشی از زود بستری شدن، فواید زایمان طبیعی و مضرات سزارین و آشنایی با مراحل زایمان با مادر مشاوره شد. گروه دوم در این مدت مراقبتهای معمول را دریافت کرده و سپس پیامد حاملگی در مادر و نوزاد پس از زایمان ثبت گردید. تحلیل اطلاعات با نرمافزار SPSS (نسخة 16) انجام و میزان 05/0 P< معنادار تلقی شد.
<strong>یافتهها:</strong> تفاوت معناداری بین دو گروه مشاوره شده و بدون مشاوره در سن حاملگی بر اساس LMP (01/0P=)، سونوگرافی(03/0P=) و معاینة فیزیکی نوزاد (008/0P=)، پذیرش با شروع دردهای زایمانی (04/0P=)، میزان دیلاتاسیون سرویکس در هنگام پذیرش (01/0P=)، دریافت اکسیتوسین (04/0P=)، طول مدت مرحلة اول زایمان (04/0P=) و نوع زایمان (01/0P=) وجود داشت. وزن، قد، دور سر و آپگار نوزاد در دو گروه از تفاوت معناداری برخوردار نبود.
<strong>نتیجهگیری: </strong>مشاوره با زنان اولزا سبب بهبود پیامد مادری و جنینی میشود. این اقدام جهت خانمهای باردار اولزا در سه ماهة سوم حاملگی پیشنهاد میگردد.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49573_110484812fcd26deda78ff78e79c7d67.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922The Study of Analgesic Effect of Hydroalcoholic Extract of Ficuscarica Leaf in Rat by Formalin Testمطالعة اثر ضد درد عصارة هیدروالکلی برگ انجیر خوراکی در موش صحرایی به روش آزمون فرمالین38339249574FAاردشیر ارضیاستاد فارماکولوژی.گروه فارماکولوژی و سمشناسی، دانشکدة داروسازی، مرکز تحقیقات فیزیولوژی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.0000-0001-5327-3940نسرین عاقلدانشیار گروه فارماکوگنوزی.مرکز تحقیقات گیاهان دارویی، گروه فارماکوگنوزی، دانشکدة داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.زهرا نظریمربی سمشناسی.گروه سم شناسی دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.مصطفی حسینیدکتر داروساز، دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.Journal Article20110620<strong>Background and Objective:</strong> Whereas the available synthetic analgesic drugs have side effects, it seems tobe logical to using herbal medicines with few side effects. The purpose of this study was the evaluation of analgesic effect of hydroalcoholic extract of <em>ficuscarica </em>leaf and comparing it with morphine and aspirin.
<strong>Materials and Methods</strong><strong>:</strong> This study was done on male rats of Wistar species. The animals were divided into nine groups (n= 6 rats). A negative control group received a single intraperitoneal dose of normal saline (5ml/kg). Two positive control groups received morphine (2.5 mg/kg) and aspirin (300 mg/kg) intraperitoneally, respectively. Five treatment groups received a single intraperitoneal dose of 200, 400, 600, 800 and 1000 mg/kg of hydroalcoholic extract of <em>Ficuscarica leaves</em>, and a group received hydroalcoholic extract (800mg/kg) with naloxon (1mg/kg).In this study, the analgesic effects were investigated via formalin test.
<strong>Results:</strong> The results showed that the 600, 800, 1000 mg/kg of extract had analgesic effects significantly different in comparison with negative control group. Our results showed that the analgesic effect (800 mg/kg) was less than aspirin on the second phase of pain and morphine on both pain phases. Naloxone could reduce the analgesic effect of extract on the second phase of pain.
<strong>Conclusion: </strong>The hydroalcoholic extract of <em>Ficuscarica</em> leaf contains analgesic effects in both pain phases. It can be concluded that <em>Ficuscarica</em> leaf extract may induce its effect through opioid receptors activation.
<strong> </strong><strong>زمینه و هدف:</strong> با توجه به آثار جانبی شدید داروهای ضد درد سنتتیک، کاربرد گیاهان داوریی که دارای عوارض کمتری هستند در این مورد منطقی می باشد. هدف از این مطالعه بررسی اثر ضد درد عصارة هیدروالکلی برگ انجیر خوراکی و مقایسة آن با داروهای ضد درد مورفین و آسپیرین میباشد.
<strong>روش بررسی:</strong> در این مطالعه، موشهای صحرایی نر از نژاد ویستار در نه گروه 6تایی دستهبندی شدند: گروه کنترل منفی دریافتکنندة سرم فیزیولوژی (ml/kg5)، به دو گروه کنترل مثبت به ترتیب مورفین (mg/kg5/2 ) و آسپیرین (mg/kg300) از طریق داخل صفاقی تزریق شد. گروههای آزمایش تحت تزریق داخل صفاقی (mg/kg200،400،600،800،1000 ) عصارة هیدروالکلی برگ انجیر خوراکی قرار گرفتند، و یک گروه دریافتکنندة بهترین دوز مؤثر عصاره (mg/kg800) به همراه نالوکسان ( mg/kg1) به صورت داخل صفاقی تزریق و مورد ارزیابی قرار گرفت. اثر ضددرد دوزهای مختلف عصاره با استفاده از روش فرمالین مورد مطالعه قرار گرفت.
<strong>یافتهها:</strong> عصارة هیدروالکلی برگ انجیر خوراکی باعث کاهش معنادار(05/0p<) درد در دوزهای 600، 800،mg/kg 1000 در مقایسه با گروه کنترل منفی شد. اثر ضد درد عصاره (mg/kg800) در فاز اول درد بیشتر از آسپیرین و کمتر از مورفین و اثر ضد درد مزمن آن در فاز دوم درد کمتر از آسپیرین و مورفین بود.
<strong>نتیجهگیری:</strong> عصارة هیدروالکلی برگ انجیر روی هر دو فاز حاد و مزمن درد مؤثر میباشد. با توجه به اینکه نالوکسان اثر ضد درد عصاره را فقط در فاز دوم درد کاهش داد، میتوان نتیجه گرفت که ممکن است عصاره اثر ضد درد (فاز دوم) خود را تا حدودی از طریق گیرندههای اوپیوئیدی اعمال نماید.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49574_170924154634d5e30eb2046344a23eac.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Evaluation of Typical Antipsychotic Augmentation with Citalopram in Reduction of Negative Symptoms in Inpatient Schizophrenia in Ahvaz Golestan Hospitalبررسی اثر افزودن سیتالوپرام به آنتیسایکوتیکهای تیپیک در کاهش علایم منفی بیماران اسکیزوفرنی بستری در بیمارستان گلستان اهواز در سال 138943944849575FAمعصومه نظرینسبگروه روانپزشکی، دانشکدة
پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی
جندیشاپور اهواز، ایران.نیلوفر خواجهالدیناستادیار روانپزشکی.گروه روانپزشکی، دانشکدة
پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی
جندیشاپور اهواز، ایران.عبدالامین شانهسازاستادیار روانپزشکی.گروه روانپزشکی، دانشکدة
پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی
جندیشاپور اهواز، ایران.عباس پزشکیدستیار روانپزشکی.
گروه روانپزشکی، دانشکدة
پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی
جندیشاپور اهواز، ایران.Journal Article20110927<strong>Background and Objective:</strong> The aim of this study was to
evaluate the efficacy of citalopram added to typical antipsychotic for the treatment of negative symptoms of inpatients with schizophrenia disorder in Ahvaz Golestan hospital.
<strong>Subjects and Methods:</strong> Forty inpatients suffering fromschizophrenia disorder (DSM-IV-TR) were recruited for a randomized double blind clinical trial. Depression was ruled out by Hamilton Depression Questionnaire. They were randomly assigned to either citalopram (20 mg for first week and 40 mg for next weeks) or placebo added on while the typical antipsychotic was continued. The efficacy of drugs was assessed weekly with PANSS scale during 6 weeks.
<strong>Results: </strong>Mean age was 37/22 years and 60% (n=24) were male. Citalopram did not improve negative symptoms in schizophrenia patients compared to placebo. Citalopram improved general psychopathology symptoms and total PANSS.
<strong>Conclusion: </strong>Citalopram improved general psychopathology symptoms and total PANSS. Adding citalopram on typical antipsychotic treatment did not improve negative symptoms in patients with schizophrenia disorder. <strong>زمینه و هدف:</strong> در پژوهش حاضر، بررسی اثر افزون سیتالوپرام به آنتیسایکوتیکهای تیپیک در کاهش علایم منفی بیماران اسکیزوفرنی، مورد نظر بوده است.
<strong>روش بررسی:</strong> این مطالعه یک کارآزمایی بالینی دوسوکور میباشد.40 بیمار اسکیزوفرنی(طبق معیارهای DSM-IV –TR ) بستری در بخش روانپزشکی زنان و مردان بیمارستان گلستان، انتخاب شدند و به دو گروه مساوی تقسیم شدند. یک گروه از بیماران سیتالوپرام (با دوز 20 میلیگرم در هفتة اول و 40 میلیگرم در هفتههای بعدی) و گروه دیگر دارونما (با دوز مشابه) دریافت نمودند. بیماران طی 6 هفته مطالعه، توسط symptom scale) (Positive & negative PANSS scale هفتگی مورد ارزیابی قرار گرفتند و تأثیر سیتالوپرام و دارونما بر علایم منفی بررسی شد. افسردگی با مقیاس افسردگی همیلتون رد شد.
<strong>یافتهها:</strong> میانگین سنی 22/37 سال و 60 درصد بیماران مورد مطالعه مرد بودند (24n=) در گروه درمانی سیتالوپرام در کاهش علایم منفی تفاوت معناداری با گروه دارونما نداشت. بهبودی معناداری در کاهش نمرات بیماران در زیر گروه سایکوپاتولوژی عمومی و مجموع نمرات PANSS وجود داشت.
<strong>نتیجهگیری:</strong> نتایج مطالعه نشان داد که سیتالوپرام در کاهش علایم منفی بیماران اسکیزوفرنی مؤثر نمیباشد. افزودن سیتالوپرام به آنتیسایکوتیکهای تیپیک در کاهش نمرات بیماران در زیر گروه سایکوپاتولوژی عمومی و مجموع نمرات PANSS مؤثر بود و به خوبی تحمل شد.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49575_0fb8524c5700fe609b3cf55635c2c313.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Functional Outcome of Unstable Pelvic Ring Fractures: A Comparative Study between Operative and Non-Operative Treatmentمقایسة نتایج درمان شکستگیهای ناپایدار حلقة لگنی به دو روش جراحی و غیر جراحی در بیماران مراجعهکننده به بیمارستانهای امام خمینی (ره) و رازی اهواز42143049576FAمحسن خرمیاستادیار گروه ارتوپدی. گروه ارتوپدی، مرکز تحقیقات
تروما، دانشکدة پزشکی، دانشگاه علوم
پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.سید عبدالحسین مهدینسبدانشیار گروه ارتوپدی.گروه ارتوپدی، دانشکدة پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.امیر حسین ذاکریرزیدنت گروه ارتوپدی.گروه ارتوپدی، مرکز تحقیقات
تروما، دانشکدة پزشکی، دانشگاه علوم
پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.Journal Article20110626<strong>Background and Objective:</strong> The aim of this study was to evaluate the functional outcome of unstable pelvic ring factures (Tile B and C) and to compare the outcomes of surgical and non- surgical treatment methods in the patients admitted to Emam Khomeini and Razi hospitals in Ahwaz, Iran.
<strong>Subject and Methods:</strong> This prospective–cross sectional study was carried out during five years period from 2006-2010. Patients with unstable pelvic ring fractures (Tile B and C types) treated by open reduction and internal fixation (ORIF) or closed reduction and skeletal traction. The mean follow up time was 22 months and the results of both groups were evaluated by Majeed scoring system.
<strong>Result:</strong> A total of 40 patients with unstable pelvic ring fracture (20 patients had type B and 20 others had type C (Tile classification) were included. The mean score in type B fracture treated non-operatively was 78.36±9.01 (good) and in surgical group was 83.55±7.53 (good). In type C, mean score in non- surgical group was 64.11±8.3 (fair) and in surgical group was 75.81±12.36 (good). Mean score in all patients treated surgically was 79.3±11.11 and in non-surgically treated was 71.95±11.19 that shows a significant difference (P=0.044).
<strong>Conclusion: </strong>No significant difference was observed between surgical and skeletal traction treatment for type B pelvic ring fractures, but surgical treatment was associated with a rate of more good results than skeletal traction in type C pelvic fractures.<strong>زمینه و هدف:</strong> هدف از انجام این پژوهش مقایسة نتایج درمانی شکستگیهای ناپایدار حلقة لگنی به دو روش جراحی و غیرجراحی در بیماران مراجعهکننده به بیمارستانهای امام خمینی (ره) و رازی اهواز بود.
<strong>روش بررسی:</strong> این مطالعه به صورت توصیفی - تحلیلی و آیندهنگر در مدت 5 سال انجام شد و بیماران 18تا 45 ساله با شکستگیهای ناپایدار لگنی(Tile B,C) بستری و توسط دو روش درمان شدهاند: 1- جااندازی باز و ثابت کردن داخلی2- جااندازی بسته و کشش استخوانی. کلیه بیماران بهطور متوسط 22 ماه تحت پیگیری قرار گرفتند و نتایج بیماران در هر دو گروه براساسMajeed score بررسی گردید.
<strong>یافتهها:</strong> در مجموع 40 بیمار مطالعه و پیگیری شدند، در گروه با درمان جراحی میانگین امتیاز در شکستگی نوعB 53/7 ± 55/83 (خوب) و در نوعC <br /> 36/12±81/75(خوب) بود. در گروه با درمان کشش متوسط امتیاز در شکستگیهای نوع =B01/9±36/78 و در نوعC =3/8±11/64 (متوسط) بود. میانگین اسکور در کل بیماران در گروه جراحی و غیرجراحی بهترتیب<br /> 11/11± 3/79 و 19/11± 95/71 بود که اختلاف معنادار را نشان میدهد. (044/0 =P)
<strong>نتیجهگیری:</strong> درمان جراحی و غیرجراحیهای شکستگیهای Tile B نتایج عملکردی مشابه و قابل قبولی دارد. ولی در شکستگیهای نوع Tile C، درمان جراحی، نتایج عملکردی بهتری نسبت به درمان غیرجراحی داشت.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49576_ed4bb77a692e07e7cf97c08e48dda79e.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Comparison of Working Memory between Attention-Deficit Hyperactivity Disorder ADHD and Normal Childrenمقایسة حافظة فعال در کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه- بیشفعالی و کودکان بهنجار40341149577FAنجمه حمیددانشیار گروه روانشناسی بالینی.گروه روانشناسی بالینی، دانشکدة روان-شناسی و علومتربیتی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.فریده نرگسیدانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی.گروه روانشناسی بالینی، دانشکدة روان-شناسی و علومتربیتی، دانشگاه شهید چمران اهواز، ایران.Journal Article20110626<strong>Background and Objective: </strong>The aim of this research was to study the working memory between Attention-Deficit Hyperactivity Disorder (ADHD) and normal children.
<strong>Subjects and Methods:</strong> The research method was causal comparison and expose factor. From a total population of Ahvaz male schoolchildren, 59 students were screened for ADHD. Then, 42 students with ADHD were selected randomly. In addition, 42 normal students were randomly selected as control group. The instruments were Canner’s Questionnaire, Raven Progressive Matrices Test and Working Memory Index (WMI). We used MANOVA to analyze the data.
<strong>Results: </strong>The results revealed that there was a significant difference between working memory capacity in ADHD and normal children (P<0.001). In ADHD children, the rate of working memory performance and its subscales were significantly lower than normal children.
<strong>Conclusion: </strong>The working memory performance and its subscales were significantly lower than normal children were.
<strong> </strong><strong>زمینه و هدف:</strong> این پژوهش جهت مقایسة حافظة فعال در کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه - بیش فعالی و کودکان بهنجار انجام شد.
<strong>روش بررسی:</strong> طرح پژوهش حاضر از نوع مقایسهای و علی پس رویدادی است. از میان دانشآموزان کلاس دوم دبستان مدارس شهر اهواز با استفاده از نمونهگیری خوشهای ابتدا 59 دانشآموز مبتلا به اختلال نقص توجه- بیش فعالی انتخاب و به شیوة تصادفی از میان آنها 42 نفر برگزیده شدند. سپس 42 کودک بهنجار به طور تصادفی انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در پژوهش شامل پرسشنامه کانر، آزمون هوش ریون و مجموعه آزمونهای سنجش حافظة فعال گترکول بوده است. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس چند متغیری تحلیل شدند.
<strong>یافتهها:</strong> میان عملکرد حافظة فعال کودکان مبتلا به نقص توجه- بیش فعالی و کودکان بهنجار تفاوت معناداری وجود داشت (001/0P<). کودکان دارای اختلال نقص توجه - بیشفعالی نسبت به کودکان بهنجار به طور معناداری نمرات پایینتری در حافظة فعال و خرده مقیاسهای آن شامل فراخنای ارقام مستقیم، فراخنای کرسی، فراخنای ارقام وارونه و مسایل حساب کسب کردند (001/0P<).
<strong>نتیجهگیری:</strong> کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه – بیشفعالی در مقایسه با کودکان بهنجار به طور معناداری نقص بیشتری را در عملکرد حافظة فعال و زیر مقیاسهای آن نشان دادند.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49577_26e0fb8066332e53a8bd23a95a5e80b5.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922The Relationship between Serum Cortisol and Vitamin C Levels with Obesityرابطة سطح سرمی کورتیزول و ویتامین C با چاقی34135349578FAفاطمه صداقتکارشناسارشد علوم تغذیه. گروه تغذیه، دانشکدة علوم تغذیه و صنایع غذایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران، ایران.سمیرا ربیعیکارشناسارشد علوم تغذیه. گروه تغذیه، دانشکدة علوم تغذیه و صنایع غذایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران، ایران.رضا راستمنشدکترای علوم تغذیه.گروه تغذیه بالینی و رژیم درمانی، دانشکدة علوم تغذیه و صنایع غذایی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران، ایران.Journal Article20120107<strong>Background and Objectives: </strong>Through hyperactivation of hypothalamic-pituitary-adrenal axis and subsequent elevation of serum cortisol levels, chronic stress might lead to stress-induced hyperphagia and obesity. There are less physical and mental stress signs in people with high level of serum vitamin C. The aim of this study was to assess the relationship between serum vitamin C and cortisol with obesity.
<strong>Subjects and Methods:</strong> In this case-control study, 140 healthy women (46 obese and 94 normal weight) 17-44 years old, were recruited using convenient random sampling method. Controls were old-matched. General obesity was defined as BMI≥ 30 Kg/m<sup>2 </sup>and central obesity as WC≥88 cm. Serum vitamin C and cortisol levels were measured using chemical and ELISA methods, respectively. Since anxiety, depression and eating attitude may be associated with oversecretion of cortisol, we considered them as confounders in our study. The data were analyzed by t-test and logistic regression using SPSS software.
<strong>Results: </strong>There were no significant relationship between serum vitamin C levels with BMI (P=0.70). After adjusting for confounders, women in the highest titres of serum cortisol levels were less likely to have general (OR=0.2, P=0.05) and central obesity (OR=0.2, P=0.02).
<strong>Conclusion: </strong>In this study, there were a significant inverse relationship between serum morning cortisol levels with central and general obesity, while there were no associations between serum vitamin C levels and obesity. To the best of our knowledge, this type of study has never been conducted before in Iranian women; and more studies are required to delineate the nature of these relationships.<strong>زمینه و هدف:</strong> افزایش سطح کورتیزول بدنبال استرس، در پرخوری استرسی و نهایتا چاقی، نقش دارد. از سویی دیگر، افراد دارای سطح سرمی بالای ویتامین C، نشانههای استرس بدنی و ذهنی کمتری نشان میدهند و سطح کورتیزول پایینتری دارند. هدف مطالعه حاضر تعیین رابطه بین سطح سرمی کورتیزول و ویتامین C با چاقی است.
<strong>روش بررسی:</strong> در این مطالعة مورد- شاهدی، 140 زن سالم (46 زن چاق و 94 زن دارای وزن طبیعی) 17 تا 44 ساله به روش نمونهگیری متوالی و آسان انتخاب شد. چاقی به صورت Kg/m<sup>2 </sup>30 ≤ BMI و چاقی شکمی به صورت دور کمر 88 ≥سانتیمتر تعریف شد. سطح سرمی ویتامین C به روش شیمیایی و سطح کورتیزول با روش الایزا اندازهگیری شد. از آنجایی که افسردگی، اضطراب و نگرش غذایی منجر به افزایش ترشح کورتیزول میشوند، نقش آنها بهعنوان فاکتورهای مخدوشکننده در این مطالعه در نظر گرفته شد. دادهها با استفاده از آزمون t و رگرسیون لجستیک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
<strong>یافتهها:</strong> ارتباط معناداری بین سطح سرمی ویتامینC با BMI مشاهده نشد (07/0=P). بعد از تعدیل اثر عوامل مخدوشگر، زنانی که در بالاترین سهک سطح سرمی کورتیزول قرار داشتند، احتمال کمتری برای چاقی عمومی (نسبت شانس: 2/0، 05/0=P) و چاقی شکمی (نسبت شانس:2/0، 02/0=P) داشتند.
<strong>نتیجهگیری:</strong> در مطالعة حاضر ارتباط معکوسی بین سطح سرمی کورتیزول صبحگاهی با چاقی عمومی و شکمی وجود داشت، در حالیکه رابطهای بین سطح سرمی ویتامین C با چاقی مشاهده نشد. تا جایی که ما میدانیم، این نوع مطالعه برای اولین بار در زنان ایرانی انجام شده است و مطالعات بیشتری برای تعیین ماهیت این رابطه نیاز است. https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49578_044922f53ca4d79980e8374b381b2111.pdfدانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهوازمجله علمی پزشکی جندی شاپور2252-052X11420120922Comparison of Hyaluronic Acid with Vitamin E Vaginal Pessaries on Maturation of Vaginal Epithelium in Postmenopausal Womenمقایسة تأثیر شیاف واژینال هیالورونیک اسید با ویتامین E بر شاخص بلوغ سلولهای واژن در زنان یائسه39340149579FAسارا ضیاغممربی گروه مامایی. گروه مامایی، دانشکدة پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی جندی-شاپور اهواز، ایران.زهرا عباسپوراستادیار گروه فارماسیوتیکس.گروه فارماسیوتیکس، دانشکدة داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.محمدرضا عباسپوراستادیار گروه فارماسیوتیکس.گروه فارماسیوتیکس، دانشکدة داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.محمدحسین حقیقیزادهمربی گروه آمار و اپیدمیولوژی.گروه آمار و اپیدمیولوژی، دانشکدة بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی جندی-شاپور اهواز، ایران.ایران رشیدیدانشیار گروه پاتولوژی.گروه پاتولوژی، دانشکدة پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.Journal Article20111226<strong>Background and Objective:</strong> Following hot flashes, the second, most common and bothersome menopausal complaint is vaginal atrophy. This symptoms causes vaginal or vulvar dryness, dyspareunia, vaginismus or itching that can significantly affect quality of life. The aim of this study was to compare the effectiveness of vaginal perssaried containing sodium hyaloronate or vitamin E for the treatment of atrophic vaginitis.
<strong>Subjects and Methods:</strong> This randomized, double-blind clinical trial study was carried out at 17 Shahrivar health center (an educational center in Ahvaz, Iran) from August to December 2010. Forty postmenopausal women with symptoms of vaginal atrophy were randomized in two groups to administer vaginal perssaries of 5 mg sodium hyaloronate (n=20) or 1mg vitamin E (n=20) for 8 weeks. Vaginal maturation was measured and compared in both groups. The data were analyzed using independent t-test and Paired t test, in SPSS version 16.0. P-values less than 0.05 were considered statistically significant.
<strong>Results:</strong>The results showed that the vaginal maturation values were significantly improved at both treatment groups (P<0.001). However, the mean maturation value in sodium hyaluronate group was significantly higher when compared with vitamin E group (P<0.001).
<strong>Conclusion:</strong> Sodium hyaluronate and vitamin E increased maturation of vaginal epithelium, but improvement was greater in sodium hyaluronate group. Therefore, sodium hyaluronate vaginal pessary is suggested as an ulternative in women who do not want to or cannot use estrogen treatment of vaginal atrophy.<strong>زمینه و هدف:</strong> بهدنبال گرگرفتگی، دومین، شایعترین و پر دردسرترین عارضة یائسگی، آتروفی واژن است که سبب ایجاد علایمی مانند: خشکی ولو و واژن، درد هنگام مقاربت، و واژینیسموس یا خارش واژن میشود که میتواند بهطور معناداری کیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار دهد. هدف این مطالعه، مقایسة تأثیر شیاف واژینال هیالورونیک اسید با ویتامین E در درمان آتروفی واژن در زنان یائسه است.
<strong>روش بررسی:</strong> این مطالعه بهصورت کارآزمایی بالینی دو سوکور در مرکز بهداشتی 17 شهریور اهواز از شهریور ماه تا دی ماه سال 1389 انجام شد. تعداد 40 زن یائسه با علایم آتروفی واژن به صورت تصادفی در دو گروه، جهت دریافت شیاف واژینال حاوی 5 میلیگرم هیالورونیک اسید (20 نفر) یا 1 میلیگرم ویتامین E (20 نفر) برای مدت 8 هفته، قرار گرفتند. ارزش رسیدگی سلولهای واژن قبل و بعد از درمان اندازهگیری و در دو گروه مقایسه گردید. دادهها با استفاده از آزمون تی مستقل و تی زوجی و با استفاده از نسخة 16 نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل شد. سطح معناداری کمتر از 05/0 در نظر گرفته شد.
<strong>یافتهها:</strong> یافتههای این پژوهش نشان داد که میانگین ارزش رسیدگی سلولهای واژن در دو گروه، به طور معناداری بهبود یافته بود (001/0>p ) اما میانگین ارزش رسیدگی سلولهای واژن در گروه هیالورونیک اسید در مقایسه با گروه ویتامین E بالاتر بود (001/0>P).
<strong>نتیجهگیری:</strong> هیالورونیک اسید و ویتامین E سبب افزایش بلوغ اپیتلیوم واژن میشوند، اما بهبودی در گروه هیالورونیک اسید بیشتر بوده است. لذا شیاف واژینال هیالورونیک اسید میتواند در زنان دچار آتروفی واژن که نمیخواهند یا نمیتوانند استروژن درمانی موضعی را دریافت کنند، استفاده شود.https://jsmj.ajums.ac.ir/article_49579_7d1394745ee64220ec5111970a79821c.pdf