per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
1
11
46900
Original Article
بررسی نفروپاتی ناشی از تزریق مادۀ حاجب به دنبال آنژیوگرافی در کودکان مبتلا به بیماریهای مادرزادی قلبی
Frequency of Contrast Induced Nephropathy after Angiography in Children with Congenital Heart Disease
مهدی قادریان
ghader_45@yahoo.co.uk
1
عبدالرحمن امامی مقدم
2
پریسا عموری
3
رضا عزیزی مال امیری
4
محمدرضا کارگرفرد جهرمی
5
گروه قلب کودکان، دانشکدۀ پزشکی، مرکز تحقیقات رشد و نمو کودکان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران.
گروه قلب کودکان، دانشکدۀ پزشکی، مرکز تحقیقات رشد و نمو کودکان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران.
گروه نفرولوژی کودکان، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور، اهواز اهواز، ایران
گروه نورولوژی کودکان، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز اهواز، ایران
گروه کودکان، ، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور، اهواز اهواز، ایران
زمینه و هدف: استفاده از مادۀ حاجب در تصویربرداری، کلیهها را در معرض آسیب قرار داده که به آن نفروپاتی ناشی از کنتراست یاContrast-Induced Nephropathy (CIN) گفته میشود. این اصطلاح زمانی بهکار برده میشود که افزایش کراتینین سرم بیش از 25% از سطح پایه یا بیش از 5/0 میلیگرم در دسیلیتر طی 3-2 روز بعد از تجویز کنتراست، بدون حضور بیماریهای دیگر کلیوی رخ دهد. بروز CIN در جمعیت بزرگسالانی که آنژیوگرافی قلبی شدهاند، حدود 20-10% است، ولی مطالعات در این زمینه در کودکان بسیار محدود است. هدف از این مطالعه بررسی بروز این عارضه در کودکان مبتلا به بیماری مادرزادی قلبی بود.
روش بررسی: در این مطالعه یکصد کودک مبتلا به بیماری مادرزادی قلبی که بین سالهای 91-90 تحت آنژیوگرافی قرار گرفته بودند، مورد مطالعه قرار گرفتند. برای این منظور ازت اورۀ خونBlood Urea Nitrogen (BUN) ، کراتینین سرم Creatinine (Cr)، سدیم Sodium(Na) و پتاسیم Potassium(K)خون بیماران روز قبل از آنژیوگرافی و سپس 24 و 72 ساعت پس از آنژیوگرافی اندازهگیری شد و یافتهها مورد بررسی قرار گرفت.
یافتهها: بیستوچهار بیمار (24%) از این بیماران افزایش کراتینین سرمی بیش از 25% نسبت به روز قبل از آنژیوگرافی داشتند. افزایش BUN در بیماران مبتلا به CIN از mg/dl 04/12 قبل از آنژیوگرافی به mg/dl 6/13 در 24 ساعت بعد و 88/13 mg/dl در 72 ساعت پس از آنژیوگرافی (022/0P=) ملاحظه شد.
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان میدهد که ایجادCIN در کودکانی که مورد آنژیوگرافی قرار میگیرند، نسبتاً بالا است.
Background and Objectives: Administration of contrast media (CM) results to an iatrogenic complication named contrast-induced nephropathy (CIN). CIN, defined as an increase in serum creatinine >25% of the baseline or (>0.5 mg/dL) within 2-3 days of intravascular contrast media, using in the absence of another renal disease. Incidence of CIN in the general population is reported overall to be 0.6-2.3%. Incidence of CIN is 10-20% in adults who underwent cardiac angiography and catheterization. Results from other studies in children are limited. The purpose of this study was to determine the frequency of CIN in children with congenital heart disease.
Subjects and Methods:One hundred children (ages ranging from 1 months to 20 years) during a period of 15 months (July 2011 and September 2012) were enrolled. Blood urea nitrogen (BUN), serum creatinine (Cr), sodium (Na+) and potassium (K+) were measured before angiography. These measurements were repeated 24 and 72 hours after angiography.
Results: Twenty four patients had >25% rising of creatinine from their baseline level. Base line level of BUN in patients with CIN were 12.04 mg/dl before the procedure that increased to 13.6 mg/dl at 24 hour and 13.88 mg/dl at 72 hours after procedure (P = 0.022).
Conclusion: Results of this study showed that the frequency of CIN is relatively high in children with congenital heart disease who underwent cardiac catheterization and is comparable to other reports in adults
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46900_edf4823964c7912aaed41de7f24390ec.pdf
بیماری مادرزادی قلبی
نفروپاتی
مادۀ حاجب
Congenital heart disease
Contrast-induced nephropathy
Contrast medium
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
13
23
46902
Original Article
بررسی ارتباط بین اندکسهای پلاکتی با وسعت بیماری عروق کرونر در بیماران مبتلا به بیماری ایسکمیک قلب
Correlation between Platelet Indices and Extent of Coronary Artery Disease in Patients with Ischemic Heart Disease [IHD]
سید محمدحسن عادل
1
بابک پیامی
2
سید مسعود سیدیان
3
محمد ثقة الاسلامی
4
مرجان جعفرصالحی
5
شهرام ذاکرین
6
گروه قلب و عروق، دانشکدۀ پزشکی، مرکز تحقیقات قلب و عروق (مرکز تحقیقات آترواسکلروز)، دانشگاه علوم پزشکی جندی-شاپور اهواز، اهواز، ایران
گروه قلب و عروق، دانشکدۀ پزشکی، مرکز تحقیقات قلب و عروق (مرکز تحقیقات آترواسکلروز)، دانشگاه علوم پزشکی جندی-شاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه قلب و عروق، دانشکدۀ پزشکی، مرکز تحقیقات قلب و عروق (مرکز تحقیقات آترواسکلروز)، دانشگاه علوم پزشکی جندی-شاپور اهواز، اهواز، ایران
گروه داخلی(هماتولوژی)، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه قلب و عروق، دانشکدۀ پزشکی، مرکز تحقیقات قلب و عروق (مرکز تحقیقات آترواسکلروز)، دانشگاه علوم پزشکی جندی-شاپور اهواز، اهواز، ایران
واحد توسعه و تحقیقات بالینی گلستان، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
زمینه و هدف: بیماری عروق کرونر، شایعترین بیماری قلبی و شایعترین علت منجر به مرگ در سراسر دنیا است. بهنظر میرسد واکنشپذیری بیش از حد پلاکتها و فعال شدن آنها در حوادث حاد کرونری نقش علتگونه داشته باشد. با استفاده از شمارشگرهای اتوماتیک، تعداد پلاکتها و اندکسهای حجمی پلاکتی بهطور روتین در آزمایشگاهها در دسترس میباشد و مقادیر آنها منعکسکنندۀ میزان تحرک و تولید پلاکتها میباشد. لذا هدف از این مطالعه، بررسی تغییرات اندکسهای پلاکتی در شدتهای مختلف درگیری عروق کرونر و تلاش برای یافتن یک ارتباط بالینی و پاتولوژیک است. روش بررسی: مطالعه بر روی 201 بیمار با تشخیص بیماری عروق کرونرکه تحت آنژیوگرافی قرار گرفتند انجام شد. بیماران به سه گروه آنژین پایدار، آنژین ناپایدار و انفارکتوس حاد تقسیم و سپس اندکسهای پلاکتی شامل تعداد پلاکت(PC)، میانگین حجمی پلاکت(MPV)، توزیع پلاکتی (PDW) و پلاتوکریت(PCT)، درآنها براساس وسعت بیماری کرونربادو روش نمرهدهی مشاهدهای و SYNTAX بررسی شد. یافتهها: میانگین سنی بیماران 57 سال بود و 65 درصد مرد بودند. میانگین MPV وPDW درگروههای مورد مطالعه نسبت به گروه کنترل بالاتر بود(04/0P= و03/0 p=). در گروه انفارکتوس، PDW در بیماران با درگیری سه رگ بهطور معناداری بالاتر از بیماران با درگیری یک رگ بود(04/0P=).البته دیابت هم در بروز این تفاوت تأثیر معناداری داشت(01/0P=). نتیجهگیری: در این مطالعه PDW با شدت بیماری عروق کرونر در ارتباط بود، ولیبین سایر اندکسها و شدت بیماری ارتباطی یافت نشد.
Background and Objectives: Coronary artery disease is the most common form of heart disease and is the leading cause of death worldwide. Platelet hyperactivity and activation has been suggested to play a causal role in acute coronary events. Automated cell counters have made the platelet count and platelet volume indices routinely available in most clinical laboratories and can reflect changes in either the level of platelet stimulation or the rate of platelet production.So, our aim was to evaluate platelet parameters in ischemic heart disease spectrum and to attempt a clinicopathological correlation. Subjects and Methods: A hospital based study was carried out on 201 patients who had nderwent coronary angiography. Three groups were studied: stable angina, unstable angina and myocardial infarction. Platelet indices were measured in each group and analyzed based on CAD extension with two method(eye ball and syntax score) in subgroups. Results: Average age of precipitants was 57 years. Sixty five percent of them were male. Average MPV and PDW were higher in study groups than control(p=0.04 ,p=0.03). PDW had positive correlation with CAD extension in infarction group(p=0.04);also, diabetes had significant confounding effect on PDW(p=0.01). Conclusion: In our study, PDW was correlated to CAD extension. But there was no relationship between CAD and other indices.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46902_781779bb565af3400d714836b30086ac.pdf
بیماری عروق کرونر
اندکسهای پلاکتی
SYNTAX Score
Coronary Artery Disease
Platelet indices
SYNTAX Score
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
25
29
46903
Original Article
تولید نانوذرات Al2O3 آلاییدهشده با Ag برای کاربردهای زیستی
Background and Objectives: Gold and silver nanoparticles have antibacterial and antimicrobial properties and microbes do not grow on their surfaces. These materials can be used in cosmetics, medical and textile industries in forms of antibacterial gel and antibacterial cloths. In the present work has been Al2O3 nanoparticles doped by Ag in vitro and production of these materials according to their antibacterials properties has biological and medical
امین گراوند
1
جواد خلیلزاده
2
منصور عسکری
3
سید امیر حسینی
s.a.hoseini360@gmail.com
4
گروه فیزیک هستهای، مرکز تحقیقات پرتوی، دانشگاه جامع امام حسین (ع) تهران، تهران، ایران.
گروه فیزیک هستهای، مرکز تحقیقات پرتوی، دانشگاه جامع امام حسین (ع) تهران، تهران، ایران.
گروه فیزیک هستهای، مرکز تحقیقات پرتوی، دانشگاه جامع امام حسین (ع) تهران، تهران، ایران.
دانشکدۀ علوم پایه، دانشگاه جامع امام حسین (ع) تهران، تهران، ایران
زمینه و هدف: نانوذرات طلا و نقره دارای خواص ضد میکروبی و آنتیباکتریال هستند و میکروبها روی سطح آنها رشد نمیکنند. این مواد در لوازم آرایشی، بهداشتی، نساجی و غیره استفاده میشوند، مانند ساخت ژل تمیز کنندۀ دست بدون نیاز به آب یا لباسهای ضد میکروب. در کار حاضر نانوذرات Al2O3 آلاییده شده با Ag در شرایط آزمایشگاهی تولید شده و این مواد با توجه به خاصیت آنتیباکتریالشان دارای کاربردهای زیستی و پزشکی فراوان میباشد.
روش بررسی: نیترات آلومینیوم 9 آبه، بیکربنات آمونیوم، آب دیونیزه، نیترات نقره، اتانول، روش انجام این آزمایش تولید نانوذرات به روش رسوبدهی است.
یافتهها: در این آزمایش نانوذرات اکسید آلومینیوم آلاییده شده با نقره به دست آمد که برای تأیید این کار از تکنیک XRD و با استفاده از فرمول شرر مشخص گردید که نانوذرهای در فاز آلفا تشکیل شده است.
نتیجهگیری: این نوع کامپوزیت (Al2O3 آلاییده شده با Ag)، توسط نقره، اکسیژن فعال تولید میکند و به همراه TiO2یا SiO2قرار گرفته است. در این وضعیت ذره مانند یک پیل الکتروشیمیایی عمل میکند و با اکسید کردن اتم اکسیژن، یون اکسیژن و با هیدرولیزکردن آب، یون را تولید میکند. یونهای تولید شده از بنیانهای فعال و قویترین عاملان ضد میکربی نیز میباشند.
Background and Objectives: Gold and silver nanoparticles have antibacterial and antimicrobial properties and microbes do not grow on their surfaces. These materials can be used in cosmetics, medical and textile industries in forms of antibacterial gel and antibacterial cloths. In the present work has been Al2O3 nanoparticles doped by Ag in vitro and production of these materials according to their antibacterials properties has biological and medical applications is enormous.
Subjects and Methods:Al(NO3)3·9H2O, NH4HCO3, AgNO3, Deionized water, Ethanol.Production of Nanoparticles by precipitaton.
Results: In this experiment, alumina nanoparticles doped with silver is synthesized and for confirmation of results we have used XRD technique and Sherrer formula. Finally, it is found that alpha phase of nanoparticles has been formed.
Conclusions: Al2O3 doped with Ag composite activate by silver oxygen to produce active oxygen and beside SiO2 or TiO2 semiconductor acts as an electrochemicall cell. By oxidizing oxygen atom it produces oxygen ion and by hydrolysis of water, produced. The produced ions are very strong antibiological agents.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46903_c5fd4002e61943124fc9431b2b35ee10.pdf
سنتز مواد
نانو ذرات Al2O3
XRD
خواص آنتیباکتریال
پیشگیری از بیماریها
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
30
40
46905
اثر گردنبند طبی نرم بر سطح درد و ناتوانی در افراد با گردن درد مزمن غیر اختصاصی
پگاه حفیظی موری
1
محمدجعفر شاطرزاده یزدی
2
حسین نگهبان سیوکی
3
شاهین گوهرپی
4
رضا صالحی
5
گروه فیزیوتراپی، دانشکده توان بخشی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، واحد بین الملل اروند، ایران.
گروه فیزیوتراپی، مرکز تحقیقات توان بخشی، دانشکده توان بخشی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز،ایران.
گروه فیزیوتراپی، مرکز تحقیقات توان بخشی، دانشکده توان بخشی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز،ایران.
گروه فیزیوتراپی، مرکز تحقیقات توان بخشی، دانشکده توان بخشی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز،ایران.
گروه فیزیوتراپی، مرکز تحقیقات توان بخشی، دانشکده توان بخشی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز،ایران.
زمینه و هدف: گردن درد یکی از اختلالات شایع، ناتوانکننده و هزینهبر سیستم اسکلتی عضلانی است. اکثر درمانهای رایج برای این عدم عملکرد، فیزیوتراپی یا بیحرکتی کنترل شده با گردنبند طبی است. مستندات کافی برای این دیدگاه درمانی بر پایۀ تجربیات بالینی، بیش از تحقیقات علمی استوار است. شواهد نشان می دهد که حرکات تکراری و وضعیت های دائم به علت بارگذاری اضافی بر برخی عناصر ساختاری منجر به درد و ناتوانی می شود. هدف از این مطالعه بررسی اثر گردن بند طبی نرم بر شدت درد و سطح ناتوانی افراد با گردن درد مزمن غیر اختصاصی است. روش بررسی: در این مطالعۀ طولی، 16 بیمار گردن درد مزمن غیراختصاصی با معیارهای ورود شرکت کردند. برای همۀ بیماران گردنبند طبی نرم به مدت دو هفته بهکار برده شد.گردنبند طبی فلکسیون، اکستنسیون و خم شدن جانبی را محدود کرده و همچنین اجازۀ°30 چرخش به طرفین را میداد. تغییرات سطح درد و ناتوانی به ترتیب از طریق نسخۀ فارسی پرسشنامۀNPDSو NDI قبل،یک هفته و دو هفته بعد از استفاده از گردنبند طبیاندازهگیری شد.دادهها با استفاده از نرمافزارSPSS ویرایش 16 و آزمون K-S و Repeated Measurment ANOVA تحلیل شدند. یافتهها: نتایج نشان داد که سطح درد و ناتوانی در 3 مرحله اندازهگیری بهطور معناداری کاهش یافته بود (001/0P<). درد و ناتوانی در تمام مراحل اندازهگیری باهم همبستگی کمی داشتند. نتیجهگیری: براساس مدل MSI و ICF عدم عملکردهای مکانیکال از طریق افزایش بار صورت میگیرد. نتایج حاصل از این تحقیق تأکید بر این دارد که مکانیزم برداشتن بار از طریق گردنبند طبی میتواند سطح درد و ناتوانی بیماران گردن درد مزمن غیراختصاصی را بهبود ببخشد.
Background and Objectives: Neck pain, specially non specific chronic neck pain(NSCNP) is one of the most common, disabling and costly musculoskeletal disorder. The most common treatments for this dysfunction are physical therapy or controlled immobilization with cervical collar, but the rational for must treatment approach based on clinical experiences more than scientific researches.Evidence shown that due to repeated movement or/and sustained posture overloading apply on some structural element that can lead to pain and disability The objective of this study was to the effect of soft collar on pain intensity and level of disability in people with NSCNP. Subjects and Methods: In this longitudinal study design 16 subjects with NSCNP having the inclusion criteria were participated. Collar was applied for two weeks for all participants.Collar limited flexion, extension and lateral bending completely and permitted 30˚ rotation to both sides. Changes of pain and disability level were measured by Persian version of Neck Pain and Disability Scales and Neck Disability Index questionnairs before using, one week and two weeks after use of collar. The collected data was analyzed by SPSS-16, K-S and Repeated Measurment ANOVA tests. Results: The level of pain and disability at all the three stages of measurement were significantly reduced (P<0/001). Pain and disability moderately correlated together at all stages of measurement. Conclusions: Based on MSI and ICF models onset of mechanical dysfunctions are probably due to overloading to do so, unloading can improve signs or/and symptoms of patients. Results of this research emphasis that unloading mechanism of collar can improve both pain and disability level of people with NSCNP.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46905_62e4de9892a06bca5015483e6f562b94.pdf
گردنبند طبی نرم
گردن درد مزمن غیر اختصاصی
سطح درد و ناتوانی
Soft Collar Orthoses
Non Specific Chronic Neck Pain
Pain and Disability Level
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
41
51
46913
Original Article
ارزیابی میزان عبوردهی و فاکتور حفاظتی پرتو پنج نمونه الیاف پارچهای مختلف در برابر پرتوهای فرابنفش
Transmission Rate and Ultraviolet Protection Factor of five Different Fibers against Ultraviolet Radiation
عبدالحسین بیگدلی
1
محمد اسکندری
2
جعفر فتاحی اصل
3
کارشناسارشد مهندسی پزشکی، گروه فیزیک پزشکی، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
دانشجوی کارشناسی تکنولوژی پرتوشناسی، گروه تکنولوژی پرتوشناسی، دانشکدۀ پیراپزشکی بهبهان، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران
دانشجوی دکترای تخصصی فیزیک پزشکی، گروه تکنولوژی پرتوشناسی، دانشکدۀ پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
زمینه و هدف: کشور ایران در میان مدار رأسالسرطان و رأسالجدی که دارای بیشترین مقدار پرتو فرابنفش است؛ قرار گرفته است. هدف از این مطالعه،ارزیابی میزان عبوردهی و فاکتور حفاظتی پرتو انواع مختلف پارچه با الیاف مصنوعی و طبیعی در فاصلههای مختلفی از منبع و با دو مولدمتفاوت پرتو فرابنفش بوده است.روش بررسی: این مقاله از نوع تحلیلی و توصیفی است که در آن از 5 نمونه مختلف پارچه استفاده شد که همگی از نظر ضخامت، سطح مقطع مورد تماس، نحوه قرارگیری و میزان کشیدگی پارچه با هم یکسان شده بودند و از دو نوع مولد طبیعی نورخورشید و مصنوعی(بصورت گسترده و نقطهای) پرتو استفاده شد. پارچهها در مقابل هر منبع به طور مستقیم در فاصلههای 1،3و9 سانتیمتری قرار گرفته و در هر آزمون، اندازهگیریها سه بار تکرار و میانگین اندازهگیریها، ثبت گردید.یافتهها: میزان عبوردهی الیاف پنبهای و ترکیبی پشم و پلیاستر در مقابل پرتو UVC به ترتیب بیشترین و کمترین مقدار بوده است. با کم شدن میزان عبور پرتو، مقدار فاکتور حفاظتی پرتو بالا میرود. در پارچههای حاوی پشم که میزان عبوردهی پرتو کمتر و جذب بیشتر است، فاکتور حفاظتی پرتو بالاتری بدست آمده است.نتیجهگیری: پارچههایی که در ساختمانشان از پشم استفاده شده از فاکتور حفاظتی پرتو بالاتری نسبت به سایر پارچهها برخوردارند که با توجه به عبوردهی کمتر پرتو میتوان گفت در طبقهبندی حفاظت دربرابرپرتو ماورای بنفش در نوع عالی جای میگیرد.
Background and Objectives: Iran is located between the tropic of Capricorn and tropic of cancer, which is exposed to the high amount of ultraviolet radiation. The study was aimed to assess transmission rate and ultraviolet protection factor of five artificial and natural, synthetic fibers at different distances from sources and with two of different sources of radiation. Subjects and Methods:In this descriptive and analytical study five different samples of fibers were used. All fibers had equal thicknesses, surface of contact areas and strain rates. Both natural of sunlight and artificial (point and wide) sources of ultraviolet lamps were used. The fibers are placed directly in front of each source at distances of 1, 3, and 9cm. In each test, the measurement was repeated three times and the average of measurements was recorded. Results: The transmission of cotton fibers and combination of wool and polyester exposed to ultraviolet radiation was highest and lowest, respectively. While the transmission rate decreased, the quantity of ultraviolet protection factor increased. The transmission rate for woolen fibers was lower than 0.05 w /m2. Therefore, the quantity of ultraviolet protection factor was higher. Conclusion: In contrast to other fibers, fibers that have wool in their structure have higher quantities of ultraviolet protection factor. So, because of the low transmission rate and high absorption rate, woolen fibers can be considered as the best fiber in the classification of materials for protection against the ultraviolet radiation.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46913_a11c869053782d06e7aad4ee681a402b.pdf
فاکتور حفاظتی پرتو
میزان عبور
پرتو فرابنفش
پارچههای پلیاسترو پشمی
Ultraviolet Protection Factor (UPF)
Transmission rate
Ultraviolet Radiation
Polyester and wool fibers
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
51
56
46915
Original Article
مقایسۀ اختلال صداهای گفتاری در کودکان عقبماندۀ آموزشپذیر فارس زبان و عرب_فارس زبان
Comprision of Speech Sound Disorders in Persian and Arabic-Persian Educable Mental Retarded Children
حسن خرمشاهی
1
فرزانه عربعلی
2
سید محمود لطیفی
3
گروه گفتار و زبان، دانشکدۀ توانبخشی، مرکز تحقیقات توانبخشی عضلانی اسکلتی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
آموزش و پرورش استثنایی شهرستان اهواز، اهواز، ایران.
گروه آمار و اپیدمیولوژی، دانشکدة بهداشت، مرکز تحقیقات دیابت دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، ایران.
زمینه و هدف: کودکان مبتلا به اختلال صداهای گفتاری ((Speech Sound Disorders عمدهترین گروه از مراجعهکننده به آسیبشناسان گفتار و زبان را تشکیل میدهند. هدف از این مطالعه، مقایسۀ اختلال در صداهای گفتاری در کودکان عقب ماندۀ آموزشپذیر فارس زبان و عرب_فارس زبان است. روش بررسی: این مطالعه از نوع توصیفی تحلیلی بود. تعداد افراد شرکتکننده 354 نفر بود. 142 نفر تکزبانه بودند و 212 نفر دو زبانه عرب_فارس زبان بودند. سن شرکتکنندگان در پژوهش بین 5 تا 10 سال بود. این پژوهش فقط در جنس مذکر انجام شد. از آزمونهای رسمی و غیر رسمی در تشخیص اختلال صداهای گفتاری استفاده شد. یافتهها با استفاده از نسخۀ 18 نرمافزار آماری SPSS آنالیز شد. مقایسۀ اختلال در دو گروه تکزبانه و دو زبانه با آزمون کای اسکوئر انجام شد. یافتهها: شیوع اختلال در صداهای گفتاری در کودکان عقبماندۀ ذهنی تکزبانۀ 43 درصد و در دو زبانهها 9/17 بود. 0001/0= pبود. یافتها ارتباط معناداری بین اختلال در صداهای گفتاری و دو زبانگی نشان داد. نتیجهگیری: یافتهها در مقایسه با متون مشخص کرد که اختلال در صداهای گفتاری در کودکان عقبماندۀ ذهنی نسبت به کودکان سالم شیوع بالاتری داشت. همچنین این اختلال در کودکان تکزبانه شایعتر بود و این اثر مثبت دو زبانگی را بر روی اختلال در صداهای گفتاری در کودکان عقبماندۀ ذهنی نشان داد.
Background and Objectives: Children with speech sound disorders form largest portion of speech language pathologist caseload. Aim of this study was to compare speech sound disorders in monolingual and bilingual educable mental retarded children. Subjects and Methods: In this descriptive analytic study, the number of participants was 354. One hundred forty two children were monolingual and 212 were Arabic-Persian bilingual. All of them were male. Results were analyzed with SPSS version 18, using chi-square test. Results: Prevalence of speech sound disorders in monolingual children was 43 % and in bilinguals was 17.9 % (P<0.001). There was significant relation between speech sound disorders and bilinguism. Conclusion: In correlation with previous literature findings, the results from this study showed that speech sound disorders are more prevalent in mental retarded children comparing with mentally normal children. In addition, this disorder is more prevalent in monolingual children and supports the positive effect of bilingualism on articulation and phonological characteristics
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46915_627d015cc29f23c7cd1920b3592360b1.pdf
اختلال صداهای گفتاری
دو زبانگی
تکزبانگی
Speech Sound Disorders
Bilinguism
Monolinguism
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
57
63
46917
Original Article
مقایسۀ سختی نمونههای کامپوزیتی با استفاده از سه روش مختلف نوردهی LED و روش معمول QTH
Comparation of Hardness of Resin Composite Samples with Three Different Curing Methods with LED Curing and QTH Equipments
فرامرز زکوی
faramarz_za@yahoo.com
1
فاطمه بهرام نژاد
2
الهام قناطیر
3
معصومه بهزادیان
4
گروه ترمیمی و زیبایی، دانشکده دندانپزشکی،دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه ترمیمی و زیبایی، دانشکده دندانپزشکی،دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه ترمیمی و زیبایی، دانشکده دندانپزشکی،دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه ترمیمی و زیبایی، دانشکده دندانپزشکی،دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
زمینه و هدف: با افزایش نیازهای زیبایی، رزین کامپوزیتها بهعنوان ترمیمکنندۀ دندانهای خلفی بیش از پیش مطرح شده است. یکی از مشکلات اساسی استفاده از کامپوزیتها میزان پلیمریزاسیون میباشد. پلیمریزاسیون ناکافی ناشی از کیورینگ نامناسب منجر به سختی کمتر خواهد شد. از راههای غلبه بر پدیدۀ مذکور توجه به انتخاب بهترین سیستم سختکنندۀ نوری است که مطالعۀ حاضر در همین رابطه طرحریزی شده است. روش بررسی: در این مطالعۀ آزمایشگاهی با استفاده از یک مولد استینلس استیل با ضخامت 2 و قطر 6 میلیمتر، 100 نمونه با کامپوزیت(Valux Plus, 3M, USA) تهیه شد. نمونهها بهصورت تصادفی به 4 گروه 25 تایی (3 گروه آزمایشی و 1 گروه کنترل) تقسیم شدند. هر گروه آزمایشی با یکی از روشهای سختکنندۀ دستگاه LED و گروه کنترل با دستگاه QTH بهمدت 20 ثانیه سخت شدند. بعد از پروسۀ نوردهی، نمونهها بهمدت 24 ساعت در دمای اتاق و در تاریکی نگهداری شدند. سپس تست Vickers Micro Hardness روی سطوح فوقانی و تحتانی نمونهها انجام گرفت. یافتهها: سختی بین گروههای LED و QTH در سطح فوقانی و تحتانی اختلاف معناداری را نشان داد (05/0>P). تفاوت معناداری بین سختی سطح فوقانی و تحتانی در گروه LED وجود نداشت (05/0<P). نتیجهگیری: از میان دو دستگاه LED و QTH، نقش LED در تمامی روشهای نوردهی در میزان سختی مؤثرتر است.
Background and Objectives: The use of composite material for posterior teeth due to the esthetic demands of patients is increasing. One of the major problems of composites is the polymerization rate. Inadequate polymerization due to improper curing will result in less hardness. As a solution the best light curing system can be considered. The aim of this study was to comparate the hardness of resin composite samples with three different curing methods with LED curing and QTH equipments. Materials and Methods: In this experimental study 100 sample composite (valux plus 3M, USA) was fabricated by stainless steel mold (thickness 2mm, diameter 6mm). The teeth were divided into 4 groups of 25 (one control and 3 experimental groups). Each of the experimental group was exposed to one of the curing protocols of LED (conventional, stepped, ramped) for 20s and control group for 20 s was cured by QTH. The samples were stored at room temperature in the dark for 24 hr, then Vickers micro hardness testing was performe on the upper and lower surfaces of all samples. Results: Significant differences were demonstrated between the different LCUs in lower and upper surfaces (P<0.05). No significant differences in the hardness between the lower and upper surfaces was found in the LED-treated groups (P>0.05). Conclusion: Between the two sets of LED and QTH, the role of LED curing in all modes is superiorly effective in promting more hardness.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46917_b8a7b17796dd9629e724097c2a55a675.pdf
سختی
QTH
LED
Hardness
LED
QTH
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
66
74
46919
تشخیص رایانهای انگل مالاریا با استفاده از روشهای شناسایی الگو
Computer-Aided Diagnosis of Malaria Parsite using Patern Recognition Methods
لیلا ملیحی
1
کریم انصاری اصل
2
عبدالامیر بهبهانی
3
گروه مهندسی برق، دانشکدۀ مهندسی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران.
گروه مهندسی برق، دانشکدۀ مهندسی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران.
گروه حشرهشناسی پزشکی، دانشکدۀ بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
زمینه و هدف: در اکثر موارد فرآیند تشخیص بصری بیماریها وقتگیر و دشوار بوده و نتیجه آن خیلی وابسته به تجربه و تخصص میکروسکوپیستها دارد؛ لذا تشخیص رایانهای بیماریها در کاهش زمان تشخیص و نیروی انسانی و نیز خطاهای موجود میتواند کمک شایانی باشد. در این تحقیق، عملکرد چهار طبقهبندی کننده در شناسایی رایانهای انگل مالاریا بررسی میشود.
روش بررسی: در این تحقیق 400 تصویر لام خونی آلوده به انگل مالاریا مورد استفاده قرار گرفت. ابتدا با ایجاد نقاب گلبول قرمز و تطبیق آن بر عناصر رنگی استخراج شده، فقط گلبولهای قرمز جهت بررسیهای بعدی مورد استفاده قرار گرفتند. سپس ویژگیهای هیستوگرام رنگ، گرانولومتری، بافت، هیستوگرام کانال اشباع و گرادیان استخراج شدند. برای تفکیک تصاویر انگلی از تصاویر غیرانگلی از چهار طبقهبندی کننده K نزدیکترین همسایه (KNN)، نزدیکترین میانگین(NM) ، یک نزدیکترین همسایه(1NN)، و تفکیککننده خطی فیشر(Fisher) استفاده شد.
یافتهها: بالاترین عملکرد را طبقهبندی کننده KNNبا دقت %5/92 داراست و بعد از آن طبقهبندی کنندههای 1-NN،Fisher و NM به ترتیب دارای دقت %25/90، %85 و %25/60 بودند.
نتیجهگیری: باتوجه به عملکرد خوب روش پیشنهاد شده، این روش میتواند در طراحی نرمافزار شناسایی رایانهای انگل مالاریا به محققین، مدیران و برنامهریزان کلان برای کنترل و تشخیص بیماری مالاریا کمک شایانی بنماید.
Background and Objectives: In many cases of paraitic identification by visual inspection is difficult, time consuming and depends heavily on the experience of microscopists. Computer-aided diagnosis can make a significant help in saving the time, reducing workforces and the possible operator errors. The aim of this study was to assess the performance of four classifiers for detection of malaria parasite was investigated.
Subjects and Methods:A total of 400 images of malaria parasite-infected blood slides were used.Intially by masking the red blood cells, in order to match the stained extracted elements, only red blood cells were used for next stage of the study. Then, the color histogram, granulometry, texture, saturation level histogram, gradient and flat texture features were extracted. For discriminating parasitic images from non-parasitic images four classifiers have been used: K-Nearest Neighbors (KNN), Nearest Mean (NM), 1-Nearest Neighbors (1NN), and Fisher linear discriminator (Fisher).
Results: The best classification accuracy of 92.5%, which was achieved by KNN classifier. The accuracies of 1-NN, Fisher and NM classifiers were 90.25%, 85%, and 60.25%, respectively.
Conclusion:Considering the performance of the proposed method, it can be used in the development of software for detecting malaria parasite. Thus, it can offer a significant help to researchers, managers and major planners to control malaria.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46919_4ba2020110a6573223d55c9228ed75ef.pdf
تشخیص رایانهای
مالاریا
طبقهبندیکنندۀ K نزدیکترین همسایگی
طبقهبندیکنندۀ نزدیکترین میانگین
تفکیککنندۀ خطی فیشر
Computer-aided diagnosis
Malaria
K-nearest neighbour classifier
Nearest mean classifier
Fisher linear discriminator
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
87
75
46922
Original Article
عوامل مؤثر بر پذیرش اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی در اهواز
Factors Affecting the Willingness of Organ Donation from Brain Dead Patients in Ahvaz
عبدالحسین شکورنیا
1
معصومه دهدشتی لسانی
2
ایمان ممبینی
3
سیامک بقایی
4
گروه ایمنولوژی، مرکز تحقیقات مراقبت از بیماری های مزمن، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپوراهواز, اهواز، ایران.
گروه پژوهشی روانشناسی، جهاد دانشگاهی خوزستان، اهواز، اهواز، ایران.
گروه پژوهشی روانشناسی، جهاد دانشگاهی خوزستان، اهواز، اهواز، ایران.
گروه داخلی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپوراهواز, اهواز، ایران
زمینه و هدف: اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی یک مسألۀ بسیار مهم در جهان است. نگرش مردم نسبت به اهدای عضو در بیماران مرگ مغزی در کشورها و مناطق مختلف دنیا متفاوت است. هدف از این مطالعه، بررسی عوامل مؤثر بر پذیرش اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی در شهر اهواز بود. روش بررسی: این پژوهش یک مطالعۀ مقطعی بود که روی 1800 نفر از افراد 18 تا 65 سالۀ شهر اهواز انجام شد. ابزار جمعآوری اطلاعات، پرسشنامۀ محققساخته مشتمل بر سؤالات دموگرافیک و نگرشی نسبت به اهدای عضو پس از مرگ مغزی و عوامل مؤثر بر آن بود که اعتبار و پایایی آن در یک مطالعۀ مقدماتی بررسی و تأیید شد. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS و آزمون مجذور کای تجزیه و تحلیل شد. یافتهها: از 1800 شرکتکننده، 1568 نفر (1/87 درصد) با اهدای عضو پس از مرگ مغزی موافق و 232 نفر (9/12 درصد) مخالف بودند. مهمترین دلایل موافقت با اهدای عضو در مرگ مغزی "مسایل دینی و پاداش اخروی" بود؛ در حالی که مهمترین علت عدم موافقت "علاقه به اعضای بدن و احتمال برگشت به زندگی بیمار مرگ مغزی" بود(بترتیب با 3/98% و 9/79%). بین پذیرش اهدای عضو در مرگ مغزی از نظر سن، سطح سواد و شغل تفاوت معناداری مشاهده شد (05/ 0P<). نتیجهگیری:یافتهها نشان میدهد که نگرش مردم نسبت به اهدای عضو در مرگ مغزی مثبت است و دو عامل اعتقادات مذهبی و انساندوستی نقش مهمی در اهدای عضو در مرگ مغزی در جامعه دارند.
Background and Objectives: Organ donation from brain dead patients is a crucial issue in world. People’s attitude toward organ donation after brain death varies in different countries and regions. The purpose of this study was to investigate the factors affecting the willingness of organ donation from brain dead patients in Ahvaz. Subjects and Methods: This cross-sectional study was performed on 1800 peoples between 18 and 65 years of age in Ahvaz city. A self-administrated questionnaire included demographic information and attitudes toward organ donation after brain death was employed to collect data. Validity and reliability of the instrument was evaluated in a pilot study. Descriptive statistics and Chi square test were used for analyzing the data. Results: Of 1800 participants, 1568 (87.1%) favored with organ donation after brain death. The most important reasons provided by those who agreed with donation was “religious issues and heavenly reward” whereas the most common cause of disagreement was “love your body and the possibility of reversible brain death.” (98.3% and 79.9% respectively). There was significant differences between willingness for organ donation after brain death by age, educational level and occupation (P<0.05). Conclusion: The findings indicate that religious issues and humanitarian reasons? are the important role on organ donation after brain death in the community.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46922_8a1bf8df2be78b063ca6d8cfa88e83d5.pdf
اهدای عضو
مرگ مغزی
تمایل عوامل مؤثر
اهواز
Organ donation
Brain Death
Willingness
Factors affecting
Ahvaz
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
87
92
46925
Original Article
یافته های MRI در مبتلایان به پارگی رباط صلیبی قدامی
A Study of the Accompanying Lesions of the Knee Joint in the MRI of the Patients with Torn Anterior Cruciate Ligament
Saeid Tabatabaei 1*, Hamid Dehdashti Shahrokh 2, Aida Tabatabaei 3
سعید طباطبایی
1
حمید دهدشتی شاهرخ
2
آیدا طباطبایی
3
گروه ارتوپدی، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه رادیولوژی، دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
دانشکدۀ پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
زمینه و هدف: آسیبهای رباط صلیبی قدامی (ACL) از شایعترین صدمات ورزشی در بیماران با ترومای زانو میباشد. این صدمات معمولاً بهصورت منفرد نبوده، و دیگر آسیبهای زانو نیز همراه با آن دیده میشوند. هدف از این بررسی، جستجوی صدمات همراه با پارگی رباط صلیبی قدامی در بیماران مراجعهکننده با این آسیبها میباشد.
روش بررسی: از فروردین 1391 لغایت اسفند 1392، در 150 بیمار که با آسیبهای لیگامان صلیبی قدامی به درمانگاه ارتوپدی بیمارستان رازی مراجعه نمودند و این آسیب در MRI این بیماران نیز نشان داده شد، بررسی MRI توسط یک رادیولوژیست دیگر نیز انجام گرفت و صدمات همراه مشخص و مقایسه گردیدند.
یافتهها: شایعترین آسیب همراه در این بیماران، افیوژن مفصلی بود (80 درصد). سایر یافتهها عبارت بود از: پارگی منیسک مدیال (74 درصد)، پارگی منیسک لاترال (23 درصد)، چینخوردگی رباط صلیبی خلفی (8 درصد)، آسیب سطح مفصلی تیبیا (6 درصد)، آسیب سطح مفصلی فمور (8/4 درصد)، تورم نسج نرم (9 درصد)، پارگی لیگامان طرفی خارجی (22 درصد). همچنین بین یافتههای رادیولوژیست اولیه با رادیولوژیست دوم، حدوداً 12 درصد اختلاف نظر وجود داشت.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان میدهد که آسیبهای رباط صلیبی قدامی بهدلیل نوع صدمه در اکثر موارد با سایر آسیبهای داخل مفصلی زانو همراه است. وجود اختلاف در گزارشات در حدود 12 درصد در مطالعۀ ما بود که میتواند بهدلیل وجود تفاوت بین مشاهدهگرهای مختلف باشد.
Background and Objectives: Anterior cruciate ligamant
(ACL) injuries are the most common sport injuries of the knee joint. These injuries are commonly associated with other intraarticular lesions. The purpose of this study was to search for other intraarticular lesions in the MRI of the patients with torn ACL.
Subjects and Methods: Between April, 2012 until March, 2013, 150 MRIs token from patients with torn ACL were collected and reported by another radiologist and the number of intraarticular structure injuries were reviewed.
Results: The most common lesion was joint effusion (80%). Other lesions were medial meniscus tearing (74%), lateral meniscus (23%), PCL buckling (8%), Tibial articular surface fracture (6%), Femoral articular surface fracture (4.8%), soft tissue edema (9%), Lateral collateral ligament injury (22%).
There was 12% difference between two reports.
Conclusion: Results of this study suggest that ACL injuries are associated with other knee pathologies and there are 12% inter-observer variation in interpreting MRI scans of these patients.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46925_7b445ca749530a1a6e3babd8b709410b.pdf
رباط صلیبی قدامی
ترومای زانو
منیسک داخلی
منیسک خارجی
Anterior cruciate ligament
Knee trauma
Medial meniscus
Lateral meniscus
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
93
104
46927
Original Article
بررسی میزان شیوع اختلالات عضلانی_اسکلتی و رابطۀ آن با شاخص توانمندی کاری در فیزیوتراپیستهای شاغل در شهر اهواز: 1393
A Survey on Prevalence of Musculoskeletal Disorders and its Relationship with the Work Ability Index among Physical Therapists Working in Ahvaz, Iran: 2014
سنا شرهانی نژاد
1
مجید روانبخش
2
فرزاد فرجی خیاوی
3
سید محمود لطیفی
4
گروه مدیریت توانبخشی، مرکز تحقیقات توانبخشی اسکلتی- عضلانی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه فیزیوتراپی، مرکز تحقیقات توانبخشی اسکلتی- عضلانی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه مدیریت خدمات بهداشتی و درمانی، مرکز تحقیقات توانبخشی اسکلتی- عضلانی، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
گروه آمار حیاتی، دانشکده بهداشت، دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، اهواز، ایران.
زمینه و هدف: توانمندی کاری بهعنوان شاخصی در برنامههای ارتقای سلامتی و جلوگیری از بیماریها توسط مدیران، کارفرمایان، بیمهها و غیره استفاده میشود. فیزیوتراپیستها بهدلیل تماس مستقیم با بیماران متعدد، فعالیت و وضعیتهای جسمانی ثابت و تکراری حین کار، مستعد درگیری با مشکلات ناشی از کار و بروز اختلالات عضلانی-اسکلتی میباشند. این پژوهش با هدف کلی تعیین میزان شیوع اختلالات عضلانی-اسکلتی و رابطۀ آن با شاخص توانمندی کاری در فیزیوتراپیستها انجام گرفته است. روش بررسی: این پژوهش از نوع توصیفی_تحلیلی بود و دادهها بهصورت مقطعی گردآوری شد. جامعۀ پژوهش، فیزیوتراپیستهای شهر اهواز بودند. ابزار گردآوری دادهها شامل پرسشنامۀ نوردیک جهت تعیین میزان شیوع اختلالات عضلانی-اسکلتی و پرسشنامۀ شاخص توانمندی کاری برای تعیین نمرۀ توانمندی کاری بود. تجزیه و تحلیل دادهها بهوسیلۀ نرمافزار SPSS و با استفاده از آزمونهای همبستگی اسپیرمن، مربع کای و دقیق فیشر انجام گرفت. یافتهها: پاسخگویان(48 درصد) از نظر شاخص توانمندی کاری در گروه متوسط بودند. نواحی کمر و گردن بیشترین میزان شیوع آسیب را داشتند. ارتباط معناداری میان شاخص توانمندی کاری و اختلالات در نواحی کمر (019/0=P) و گردن (017/0=P) و نیز جنسیت (005/0=P) و نوع محل کار (027/0=P) مشاهده شد، اما اختلالات عضلانی-اسکلتی با ویژگیهای دموگرافیک ارتباط معناداری نداشت (05/0<P). نتیجهگیری: یافتهها حاکی از شیوع بالای مشکلات عضلانی-اسکلتی در فیزیوتراپیستها بود. تصمیمگیریهای مدیریتی و درمانی در جهت کاهش و برطرفسازی مشکلات عضلانی-اسکلتی، افزایش کیفیت خدمات و در نهایت بهبود توانمندی کاری فیزیوتراپیستها میتواند زمینهساز بهبود بهرهوری کار آنها باشد.
Background and Objectives: Work ability is used as an index by managers, employers and insurance companies in programs to promote health and prevent diseases. Due to direct contact with numerous patients, activity type as well as constant and repetitive physical conditions at work, physical therapists are more likely to be at risk of work-related musculoskeletal disorders. This study aimed to determine the prevalence of musculoskeletal disorders and its relationship with the work ability index among physical therapists working in Ahvaz, Iran. Subjects and Methods: This study was a descriptive-analytic and cross-sectional research. Research population included physical therapists in Ahvaz, Iran. Data gathering instruments included Nordic questionnaire for determination of the prevalence of musculoskeletal disorders and work ability index questionnaire for determinating the work ability score.The data were analyzed using the Spearman correlation test, chi-square test and Fisher exact test in SPSS (ver18). Results: 48% of respondents were estimated moderate based on work ability index. Back and neck were reported to be the body parts with highest prevalence of harm. Work ability index as well as gender (P=0.005) and ownership type of clinic (P=0.027) showed a significant correlation with musculoskeletal disorders in neck (P=0.017) and back (P=0.019). Other demographic characteristics and musculoskeletal disorders did not show any significant correlation (P>0.05). Conclusions: The results indicated a high prevalence of musculoskeletal disorders among physical therapists. In order to decrease and solve their musculoskeletal problems and enhance quality of services, therapeutic and administrative decisions need to be taken. Finally, these decisions may consequently lead to enhancing physical therapists' work ability and productivity.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46927_51f69b7e9c968a5c366eaadc8cec3268.pdf
اختلالات عضلانی_اسکلتی
شاخص توانمندی کاری
فیزیوتراپیست
Musculoskeletal disorders
Work Ability Index
Physical therapist
per
دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز
مجله علمی پزشکی جندی شاپور
2252-052X
2252-0619
2015-03-21
14
1
105
116
46930
Review
هپاتیت C در مبتلایان به مرحله پایانی بیماری کلیه، تحت درمان با همودیالیز
Risk Factors for Developments of Hepatitis C and its Treatment in Patients with End-Stage Renal Disease Treated by Hemodialysis
سید سیف اله بلادی موسوی
1
حشمت الله شهبازیان
2
محمد فرامرزی
m.faramarzi89@yahoo.com
3
مرکز تحقیقات نارسائی مزمن کلیه، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
مرکز تحقیقات نارسائی مزمن کلیه، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
مرکز تحقیقات نارسائی مزمن کلیه، دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، اهواز، ایران.
ویروس هپاتیت C(HCV) یکی از علل مهم هپاتیت ویروسی در مبتلایان به بیماری پیشرفته کلیه است که همواره باعث زیانهای اقتصادی و اجتماعی شدید میشود. از عوامل خطر و یا راه انتقال عمده HCV میتوان به پیوند عضو، همودیالیز طولانی مدت و نوع دیالیز اشاره کرد. هرچند در گذشته انتقال خون به عنوان یکی از عوامل خطر مهم بود، اما امروزه، انتقال خون دیگر به عنوان عامل خطر مستقل انتشار HCV در افراد همودیالیزی محسوب نمیشود. هم اکنون، برای غربالگری این بیماران از نظر هپاتیت C توصیه می شود که درهمه بیماران همودیالیزی آنتیبادی اختصاصی ضد ویروسC (anti-HCV) در بدو پذیرش و سپس هر شش ماه اندازه گیری شود. نظر به اینکه، در سیر هپاتیت C ارتباط مستقیمی بین شدت تغییرات بافت کبد و سطح HCV-RNAدیده نمیشود، تنها ابزار دقیق ارزیابی شدت عفونت بیوپسی کبد است. استفاده از ریباویرین در بیماران با فیلتراسیون گلومرولی زیر ml/min/1.73m250 و همچنین PEG-IFN در مبتلایان به نارسایی کلیه توصیه نمیشود. اما، درمان تک دارویی با اینترفرون آلفا (IFN-α) در بیمارانی که مبتلا به عفونت HCV بوده و کاندیدای پیوند کلیهاند، مناسبترین درمان است.
Hepatitis C virus (HCV) is a major cause of viral hepatitis in end-stage renal disease (ESRD) and imposes a major social and economic burden. Major risk factors for HCV transmission include organ transplantation, longer duration of Hemodialysis (HD) and the mode of dialysis. Previous studies blood transfusion was suggested as an important risk factor, but recent reports do not recognize blood transfusion as an independent risk factor in HCV spread among HD subjects. HCV screening for anti-HCV antibodies on admission and semiannually in HD patients is recommended for all HD patients. During the natural history of this disease, there is no association between the severity of histological changes and HCV-RNA levels and liver biopsy is the only accurate mean for assessing the severity. In HD patients, ribavirin is not recommended for patients with a glomerular filtration <50ml/min/1.73m2. Pegylated interferon is also not recommended in patients with renal insufficiency. IFN-α monotherapy remains the treatment of choice in these patients.
https://jsmj.ajums.ac.ir/article_46930_db8b27b110eb1dc1e1b8615b5b162669.pdf
هپاتیتC
نارسایی مزمن کلیه
بیوپسی کبد
پیوند عضو
اینترفرون آلفا